ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

بدعتهای عمر درباره عجم

علی(ع) فرمود: عمر هر عجمی را از مدینه اخراج نمود  و طنابی به طول پنج وجب برای عمالش به بصره فرستاد و گفت هر کس از عجمها را گرفتید که قامت او بقدر این طناب بود گردنش را بزنید!!!
و همچنین برگرداندن  زنان اسیر شوشتر در حالیکه حامله بودند

بدعت عمر در غسل جنابت

علی(ع) فرمود : تعجب است از جهل عمر و جهل امت  که او به همه عمالش نوشت "اگر جنب اب پیدا نکرد بر او واجب نیست نماز بخواند و نباید بر خاک تیمم کند تا اب بیابد اگر چه اب پیدا نکنند تا خدا را ملاقات کند" مردم هم قبول کردند و به ان راضی شدند در حالیکه هم خود او و هم مردم می دانستند که پیامبر(ع) به عمار و ابوذر دستور داد که از جنابت تیمم کنند و نماز بخوانند  این دو نفر و غیر اینها هم نزد عمر شهادت دادند ولی او قبول نکرد  و در مقابل انان سری بلند نکرد و توجهی ننمود




علت استثنای قنفذ از پرداخت غرامت به عمر

ابان می گوید سلیم گفت  علی(ع) را ملاقات کرد م و درباره این کار عمر از ان حضرت سوال کردم  فرمود: زیرا او بود که فاطمه(س) را با تازیانه زد ان هنگام که امده بود بین من و انان فاصله شود .فاطمه(س) هم از دنیا رفت در حالیکه اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقی مانده بود


فرق سکوت امیر المومنین (ع) با سکوت عثمان

سلیم می گوید اشعث گفت: عثمان نیز چنین کرد از مردم پناه خواست  و انان را به کمک خویش طلبید ولی یارانی نیافت لذا دست نگه داشت تا انکه با مظلومیت کشته شود
فرمود وای بر تو ای پسر قیس انگاه که مردم بر من غالب شدند و مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند اگر به من می گفتند ترا حتما می کشیم از اینکه مرا بکشند مانع می شدم اگر چه کسی جز خودم نداشتم ولی انان به من گفتند اگر بیعت کنی از تو دست بر می داریم و به تو احترام می کنیم و ترا مقرب می داریم و فضیلت می دهیم و اگر بیعت نکنی ترا می کشیم در اینجا بود که وقتی کسی را نیافتم با ایشان بیعت کردم بیعت من با انان باطلی را بر ایشان حق نمی کند و موجب حقی بر ایشان نمی شود



چرا امیرالمومنین(ع) در مقابل ابوبکر و عمر شمشیر نکشید؟

اشعث بن قیس گفت ای پسر ابیطالب چه مانعی داشتی هنگامی که با ابوبکر وعمر و بعد از ان عثمان بیعت شد جنگ کنی و شمشیر بزنی ؟
امیر المومنین(ع) فرمود ای پسر قیس سخنت را گفتی جواب را بشنو ترس یا کراهت از لقای پروردگار مرا ازاین اقدام مانع نبود و نه اینکه نمی دانستم انچه نزد خداست از دنیا و بقاء در ان برای من بهتر است انچه مرا از این کار مانع شد امر پیامبر(ع) و پیمان او با من بود پیامبر(ع) به من خبر داد که امت بعد از او با من چه خواهند کرد.
بنابراین هنگامی که کارهایشان را با چشم میدیدم  علم من و یقینم قویتر از قبل نبود بلکه من یه سخن پیامبر (ع) بیشتر از انچه با چشمم دیدم و شاهد بودم یقین داشتم
عرض کردم یا رسول الله وقتی چنین کارهایی به وقوع پیوست چه سفارشی به من می فرمایی ؟ فرمود: "اگر یارانی پیدا کردی به انان اعلان جنگ کن و با ایشان جهاد کن و اگر یارانی نیافتی دست نگهدار و خون خود را حفظ کن تا زمانی که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یارانی پیدا کنی"



قرآن امیرالمومنین (ع) نزد کیست؟

طلحه گفت به من خبر بده درباره انچه از قران و تاویلش و علم حلال و حرام که در دست توست آنرا به چه کسی می سپاری و صاحب ان بعد از تو کیست؟
فرمود به ان کسی که پیامبر(ع) دستور داده به او بسپارم وصی من و صاحب اختیار مردم بعد از من این پسرم حسن(ع) و او پس از مرگ انرا به این پسرم حسین(ع) خواهد سپرد سپس به فرزندان حسین(ع) یکی پس از دیگری منتقل می شود تا اخرین انها کنار حوض کوثر بر پیامبر(ع) وارد شود


در ورقه چه نوشته شد؟

علی(ع) فرمود: ای طلحه ایا حاظر نبودی نزد پیامبر (ع)هنگامی که ورقه خواست تا در ان چیزی بنویسد که امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند در انجا رفیق تو عمر  ان سخنش را گفت که " پیامبر(ع) هذیان می گوید" حضرت هم غضب کرد و نوشتن ان را رها کرد.
ظلحه گفت:آری در این موضوع حاضر بودم
فرمود: وقتی شما از حضور پیامبر (ع) بیرون رفتید حضرتش به من خبر داد که می خواست در ورقه چه بنویسد و عموم مردم را بر ان شاهد بگیرد و جبرئیل به او خبر داد که خداوند عزوجل اختلاف و تفرقه این امت را می داند .پس ورقه ای خواست و انچه می خواست در ورقه بنویسد بر من املاء کرد  سه نفر بر ان شاهد گرفت سلمان ابوذر و مقداد و در ان ورقه امامان هدایت را که خداوند امر به اطاعت انان تا روز قیامت نموده نام برد اول انها مرا نام برد و سپس این پسرم (حسن(ع)) و سپس حسین (ع) و سپس نه نفر دیگر از فرزندان این پسرم یعنی امام حسین(ع).ای ابوذر و ای مقداد ایا چنین نبود؟
ابوذر و مقداد بر خاستند و گفتند ما بر این مطالب نسبت به پیامبر(ع)  شهادت می دهیم
طلحه گفت: بخدا قسم از پیامبر(ع) شنیدم  که درباره ابوذر می فرمود اسمان سایه نیفکنده و زمین حمل نکرده صاحب زبانی راستکوتر از ابوذر