به زبیر گفته شد : بیعت کن ولی ابا کرد عمر و خالدبن ولید و مغیزة بن شعبه با عده ای از مردم به همراهشان به او حمله کردند و شمشیرش را از دستش بیرون کشیدند و انرا بر زمین زدند تا شکستند و او را کشان کشان اوردند
زبیر در حالیکه عمر روی سینه اش نشسته بود گفت "ای پسر صهاک بخدا قسم اگر شمشیرم در دستم بود از من فاصله می گرفتی" و سپس بیعت کرد
سلمان می گوید سپس مرا گرفتند و بر گردنم کوبیدند تا مثل غده ای ورم کرد سپس دست مرا گرفتند و انرا پیچاندند لذا به اجبار بیعت کردم
سپس ابوذر و مقداد به اجبار بیعت کردند و احدی از امت غیر از علی (ع) و ما چهار نفر به اجبار بیعت نکردند