علی(ع) فرمود: ای طلحه ایا حاظر نبودی نزد پیامبر (ع)هنگامی که ورقه خواست تا در ان چیزی بنویسد که امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند در انجا رفیق تو عمر ان سخنش را گفت که " پیامبر(ع) هذیان می گوید" حضرت هم غضب کرد و نوشتن ان را رها کرد.
ظلحه گفت:آری در این موضوع حاضر بودم
فرمود: وقتی شما از حضور پیامبر (ع) بیرون رفتید حضرتش به من خبر داد که می خواست در ورقه چه بنویسد و عموم مردم را بر ان شاهد بگیرد و جبرئیل به او خبر داد که خداوند عزوجل اختلاف و تفرقه این امت را می داند .پس ورقه ای خواست و انچه می خواست در ورقه بنویسد بر من املاء کرد سه نفر بر ان شاهد گرفت سلمان ابوذر و مقداد و در ان ورقه امامان هدایت را که خداوند امر به اطاعت انان تا روز قیامت نموده نام برد اول انها مرا نام برد و سپس این پسرم (حسن(ع)) و سپس حسین (ع) و سپس نه نفر دیگر از فرزندان این پسرم یعنی امام حسین(ع).ای ابوذر و ای مقداد ایا چنین نبود؟
ابوذر و مقداد بر خاستند و گفتند ما بر این مطالب نسبت به پیامبر(ع) شهادت می دهیم
طلحه گفت: بخدا قسم از پیامبر(ع) شنیدم که درباره ابوذر می فرمود اسمان سایه نیفکنده و زمین حمل نکرده صاحب زبانی راستکوتر از ابوذر