ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

شناسنامه و نسب یزید

در کتاب مجالس المومنین از کتاب مثالب الصحابه نقل شده : مادر یزید  میسور دختر  نجدل کلبی بود با غلامی به زنا در ساخت  و او را تشریف مواصلت خود را به زنا بنواخت

 و یزید  مجامعت و زنا و مباشرت با عمه خود را مباح و شرب خمر را حلال میشمرد

حالا میشه فهمید چطور یکی میتونه قاتل امام حسین (ع) بشه

              

شناسنامه و نسب معاویه

در کتاب احسن الکبار امده که معاویه به معنی سگ ماده بانگ زننده است .روایت کرده است.راوندی از هشام ابن محمد سائب الکلبی در کتاب مثالب و صاحب کشاف در کتاب ربیع الابرار  که  عمارابن الولید ابن مغیره المخزومی  و مسافر بن عمرو ابی سفیره و شوذان و ابوسفیان  به خدمت هند مادر زناکار  معاویه رسیدند و هند ابستن شد و معاویه را بزائید

شیخ ابوسعیدابن اسمعیل ابن علی ابن ممان حنفی  و ابوالفتح ابن جعفر همدانی که از مشاهیر علماء و محدثین سنیان است  در کتاب بهجه المستفید و در کتاب مثالب بنی امیه در ساخت طاغیه باغیه اورده اند  که هند با عمروبن مسافر به زنا در ساخت و عمرو او را وعده می داد  که تو را زن خواهم کرد  تا انکه از او حامله شد و حمل او به شش ماهگی رسید.عمروبن مسافر  از دست خصومت و فضیحت  مسافر شده به حیره رفت  و به خدمت نعمان ابن منذر که پادشاه و صاحب اختیار ان محل بود  و هند را به وعده بسیار به  ابی سفیان  عقد بسته  در همان روز به خانه او فرستاد  چون سه ماه در خانه او به سر برد و معاویه متولد شد

نسب عثمان خر

کنیت عثمان ابالیلی  است و در کتاب احسن الکبار امده : کنیت عثمان  ابوعبدالله بود و اما مشهور به ابو عمر است و  مادر او دختر کریزابن ربیعه است 

هشام ابن محمد ابن السائب الکلبی که از علمای سنیان است در کتاب مثالب الصحابه  و  در نسابه شافعی نیز در کتب خود اورده اند .در کتاب طرایف نیز امده :عفان دف زن بود و در محفلها و عروسیها  رفته و خوانندگی میکرد

و بغایت محل تعجب است که علمای سنیان در کتب خود ذکر کرده اند  که پدران  ائمه  و امامانشان 

چه نسب کثیفی دارند و با وجود این حال ایشان  را مقدم می دانند  بر جماعتی که نه در پدران ایشان عیبی  و نه در طهارت نساء ایشان  ریبی است .

نسب ابوبکر خر و شناسنامه اش

در کتاب احسن الکبار امده:نام ابوبکر پیش از اسلام جبتر بود  و در اسلام عبدالرحمن او را نام نهادند و نام پدر ظاهری  او عثمان  ابن عامر بود و لقب او عتیق   و کنیت او ابوقحافه .

و در تاریخ گزیده و سایر کتب سنیان ذکر شده : ابوبکر در جاهلیت نامش  عبدالکعبه بود وپیامبر او را عبدالله نام نهاد و عتیق لقب او فرمود . 

در کتاب بضاعت الایمان  مسطور است  که ابابکر پلید متولد شده است سه سال بعد از عام الفیل  و  عبدالعزی نام داشت وعزی نا  بتی است  که در زمان جاهلیت کفار او را معبود خود می دانستند و کنیه اش ابوالفصیل بود و بعد از انکه به خدمت رسول الله(ص) رسید اظهار اسلام نمود .ان حضرت نام او را عبالله نهاد و کنیه او را ابوبکر ساخت و نام پدرش عثمان بودو کنیه اش ابی قحافه  و اسم مادرش سلماء بنت  صخربن عامر بود

هشام بن محمد بن الساءب الکلبی  که از علمای عامه است در کتاب  مثالب الصحابه  و جمعی  دیگر از علما در کتب خود با اندک اختلافی  نسب او ذکر کرده اند.

در کتاب ریاض الجنان امده که ابوقحافه مشهور  و معروف به مرض ا.ب.ن.ه  (خود فروشی) بود  چون کور و نابینا شد  اجیر  ابن جزعان   گردید و او مردی بود که در مکه  طعام می فروخت   و ابوقحافه در پشت بام خانه او ندا می داد و مردم را به طعام خوردن می طلبید و اجرت  یک درم با انچه ته ظرف میماند می گرفت و مردم فاسق با ابوبکر ل.و.ا.ط میکردند و عرب چون کاسه را قحف می گوید به سبب کاسه لیسی به او ابوقحافه  مشهور بود.

در  کتاب ریض الایمان امده است که مادر ابوبکر  سلماست  و به ز.ن.ا مشهور بود و چون عرب ننگ داشته از همسایگی زنان زانیه بناباین او را از مکه اخراج نمودند و خانه اش در ابطح بود و علم سرخ داشته که نشانه ز.ن.ا کاری بوده نقل است که چون مردم با ابوبکر بیعت کردند ابوقحافه به او نوشت که ای فرزند من مردمان با وجود بنی هاشم که صاحب رفعت و شان بلندمرتبه اند به چه سبب به خلافت تو راضی شدند  با این بی نامی و پستی

ابوبکر در جواب نوشت :چون در سن سال بزگتر بودم

ابی قحافه در جواب نوشت  که من در سن و سال از تو بزرگترم پس بایستی به من بیعت نمایند ور در اخر ابوقحافه با پسرش بیعت نکرد

نسب عمر خر خطاب و شناسنامه اش

در کتاب نهایه الطلب حنبلی مذکور است: خطاب الاق فروش. و خطاب  اسم او نیست  و لقب اوست و چون مردم مادر ز.ن.ا.ک.ا.ر او را بسیار خطبه می کردند از این جهت ملقب به خطاب شد و خطاب به دو معنی است  1-به معنی نکاه  2- به معنی جماع    و  چون مادر خطاب جماع بسیار می داد  و ز.ن.ا می کرد لهذا پسر او مشهور به خطاب شد و کنیت او ابوحیض است

هشام ابن الساعب الکلبی که از علمای سنیان است  در کتاب مثالب الصحابه و جمعی دیگر از علماء ذکر کرده اند : صهاک حبشیه کنیز  هاشم ابن عبدالمناف  بود و ز.ن.ا کرد با او نفیل ابن هشام  و بعد از او زنا کرد با او  عبدالعزی ابن ریاح ..هر کدام ادعا نمودند که فرزند من است ونفیل جد عمربن الخطاب شد…

خلاصه شناسنامه عمر پلید انکه ..صهاک کنیز زبیربن عبدالمطلب بود و منتقل به هشام ابن مغیره شد و چون هشام به صهاک گمان ز.ن.ا کرد او را شلوار چرم میپوشانید  و بر بند شلوار او قفل میزد تا نتواند ز.ن.ا کند و صهاک شتران هشام را هر روز به چرا میبرد .نفیل که جد عمر است غلامی  از غلامان قریش بود و به صهاک میل بهم رسانید  و برای ز.ن.ا با او به چراگاه غنم و شتران رفته خواست که با وی ز.ن.ا کند .صهاک گفت بند شلولر من قفل دارد  پس نفیل دستان او را از درخت اویخت تا گوشت  بدنش کشیده شود و……

مدتی در این کار بود تا خطاب از نطفه کثیف و پلید متولد شد و صهاک پسر زنازاده اش  خطاب را در ان صحرا انداخت .شخصی او را بداشته و به شیر شتر پرورش داد چون این پسر زنازاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق روزی نظرش بر مادرش افتاد و با او در افتاد وز.ن.ا کرد و شکم مادر از نطفه پسر باردار گشت .دختری از خطاب و مادرش  به وجود امد ..از ترس موالی خود ان دختر را در پارچه ای پیچید در میان خویشان و بستگان  مکه انداخت   پس هشام ابن مغیره ابن ولید او را یافته و به منزل خود اورد و او را حتمه نام کرد

چون حتمه به سن بلوغ رسید بر حسب اتفاق نظر خطاب حرامزاده به دختر حرامزاده اش  افتاد عاشق جمال او شد و با دخترش ز.ن.ا کرد و  عمر ناپاک متولد شد