ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

افشای اسرار اصحاب صحیفه ملعونه

علی (ع) فرمود : آیا کسی از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته ؟ عمر گفت : خلیفه پیامبر راست می گوید. من هم از پیامبر شنیدم همانطور که ابو بکر گفت .ابو عبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذبن حبل هم گفتند: راست می گوید  مااین مطلب را از پیامبر شنیدیم.

علی (ع) به آنان فرمود: وفا کردید به صحیفه ملعونه ای که در کعبه بر آن هم پیمان شدید   که : اگر خداوند محمد را بکشد یا بمیرد امر خلافت را از ما اهل بیت بگیرید .

ابو بکر گفت : از کجا این مطلب را دانستی ؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم ! حضرت فرمود : ای زبیر و تو ای سلمان و تو ای اباذر و تو ای مقداد شما را به خدا و به اسلام  می پرسم آیا از پیامبر(ص) نشنیدید که در حضور شما میفرمود : فلانی وفلانی _ تا آنکه حضرت همین پنج نفر را نام برد _ ما بین خود نوشته ای نوشته اند و در آن هم پیمان شده اند و بر کاری که کرده اند قسم ها خورده اندکه اگر من کشته شوم یا بمیرم ...؟

آنان گفتند : آری ما از پیامبر (ص) شنیدیم که این مطلب را به تو می فرمود که آنان بر آنچه انجام دادند معاهده کرده و هم پیمان شده اند و  در بین خود قرار دادی نوشته اند که اگر من کشته شدم یا بمیرم بر علیه تو ای علی   متحد شوند و این خلافت را از تو بگیرند .تو گفتی :پدر و مادرم فدایت یا رسول الله هر گاه چنین شد دستور میدهی چه کنم؟فرمود اگر یارانی بر علیه آنان یافتی باآنها جهاد کن و اعلام جنگ نما و اگر یارانی نیافتی بیعت کن و خون خود را حفظ نما .

علی (ع) فرمود :بخدا قسم اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند وفا می نمودند در راه خدا با شما جهاد می کردم. ولی بخدا قسم بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهد کرد


 

حدیث جعل کردن ابوبکر

وقتی ابوبکر ترسید مردم علی (ع) یاری کنند و مانع او شوند پیش دستی کرد و (خطاب به حضرت ) گفت : آنچه گفتی حق است که با گوش خود شنیده ایم و فهمیدایم و قلبهایمان آنرا در خود جای داده است  و لکن بعد از آن من از  پیامبر شنیدم که می گفت : ((ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده وما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است . وخداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد.))


اتمام حجت امیر المومنین (ع) با فضائلش

وقتی علی(ع) را به نزد ابوبکر رسانیدند عمر بصورت اهانت آمیزی گفت : بیعت کن و این اباطیل را رها کن!

علی(ع) فرمود : اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد ؟گفتند : ترا با ذلت و خواری می کشیم ! در این صورت بنده  خدا و برادر پیامبرش  را کشته اید! ابوبکر گفت : بنده خدا بودن در ست است  ولی برادر پیامبر بودن اقرار نمی کنیم ! فرمود : آیا انکار می کنید که پیامبر (ص) بین من و خودش برادری قرار داد ؟ گفتند :  آری  ! حضرت این مطلب را سه مرتبه بر ایشان تکرار کرد.

سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود : ای گروه مسلمانان و ای مهاجرین و انصار شما را بخدا قسم می دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر (ص) شنیدید که آن مطالب را فرمود ودر جنگ تبوک  آن مطالب را می فرمود  ؟

 سپس علی (ع) آنچه پیامبر (ص) علنی برای عموم مردم درباره او فرموده  بود چیزی باقی نگذاشت مگر آنکه برای آنان یادآور شد. ومردم درباره همه آنان اقرار کردند و گفتند: بلی بخدا قسم.


     

شهادت حضرت زهرا (س)ومحسن(ع)

قنفذ _که خدا او را لعنت کند _ فاطمه (س) را با تازیانه زد آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد و عمر پیغام فرستاد که اگر فاطمه بین تو و او مانع شد او را بزن . قنفذ او را به سمت چهار چوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد  بطوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینی سقط کرد  و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهید شد. 


سخنان امیرالموئمنین (ع)هنگام ورود به مسجد

سلمان میگوید:علی(ع) را نزد ابوبکر رسانیدند در حالیکه می فرمودند :به خدا قسم اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می دانستید که هرگز به این  کار دست نمی یابید به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی کنم و اگر چهل نفر برایم ممکن می شد جمعیت شما را متفرق  میساختم ولی خدا لعنت کند اقوامی را که بامن بیعت کردند و سپس مراخوار نمو دند.

 ابوبکر تا چشمش به علی (ع)افتاد فریاد زد :((او را رها کنید )) علی(ع)فرمود : ای ابوبکر چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردند تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم رابه بیعت خویش دعوت می نمایی ایا دیروز به امر خدا و پیامبر با من بیعت نکردی ؟؟


  

ورود بی اجازه به خانه حضرت زهرا(س)

سلیم می گوید به سلمان گفتم آیا بدون اجازه به خانه فاطمه(ع) وارد شدند؟ گفت آری بخدا قسم و این در حالی بود که (خماره) نداشت حضرت زهرا (س) صدا زد وا ابتا وا رسواالله  ای پدر  ابوبکر و عمر  بعد از تو  با بازماندگانت  بد رفتاری کردند  و این سخنان را حضرت با بلند ترین صدایش  ندا می نمود

سلمان می گوید ابوبکر و اطرافیانش را دیدم  که می گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود . در میان انان کسی نبود مگر انکه گریه میکرد  جز عمر و خالدبن ولید و مغیرة بن شعبه  و عمر میگفت ما را با زنان و رای آنان کاری نیست


بیعت اجباری امیر المومنین(ع) از خانه تا مسجد

سپس علی(ع) را بردند  و به شدت او را می کشیدند تا انکه نزد ابوبکر رسانیدند و این در حالی بود که عمر بالای سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود و خالدبن ولید و ابو عبیدة بن جراح و سالم مولی ابی حذیفه و    معاذبن جبل و مغیرة بن شعبه و اسیدبن حضیر  و بشیربن سعید  و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود