ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

ASLONASAB>>>>><<<<<<<<اصل و نسب

از نظراتتون خوشحال میشم

سوابق فرار و ترس عمر در جنگها

علی(ع) فرمودند: عمر نه سختی کشید و نه سابقه ای و نه جتگ با پهلوانی و نه فتح و پیروزی داشت.فرار می کرد و پشت به دشمن کرده و بر می گشت در حالیکه اصحاب خود را می ترسانید و آنها هم او را می ترسانیدند. بارها در جنگ فرار می کرد  و وقتی نوبت آسایش و تقسیم غنیمت بود به سخن می آمد و چهره عوض می کرد و امر و نهی می نمود!!

عمروبن عبدود در روز جنگ خندق  عمر را به نامش صدا زد . او روی گردانید و به اصحابش پناه برد  بطوری که پیامبر(ع) از واهمه ای که به او عارض شده بود تبسم کردند و فرمودند (حبیبم علی کجاست ؟ ای حبیبم ای علی تو به مقابله با او برو).و عمر بود که در روز جنگ خندق به چهار نفر از یارانش گفت بخدا قسم اگر آنگاه که دشمن از بالا و پائین به ما حمله می کند محمد را با دار و دسته اش به آنان تحویل دهیم سلامت می مانیم) همانظور که خداوند متعال می فرماید (سوره احزاب  10و11و12)(شدیدا متزلزل شدند به خداوند گمانهای بد بردند و منافقین و انان  که در قلبشان مرض بود گفتند خدا و رسولش به ما وعده ندادند مگر برای فریب ما.



بیان اوصاف علی(ع) توسط خودشان

در میان مردم کسی نبود که جای مرا بگیرد و هیچ کس جز من به جنگ شجاعان نمی رفت و قلعه ها را فتح نمی کرد و هیچ گاه بر پیامبر(ع) مشکلی پیش نمی آمد مگر انکه می فرمود (برادرم علی کجاست ؟ شمشیرم کجاست؟ نیزه ام کجاست؟ انکه غم و غصه را از روی من می برد کجاست؟)و مرا پیش می فرستاد من هم پیش می رفتم و جان خود را فدای او می نمودم  و خداوند بدست من ناراحتی را از روی ان حضرت زایل می نمود. خداوند عز و جل و پیامبرش بر من منت و انعام دارند که مرا به این امر اختصاص داده و موفق فرموده اند.


چرا باید ابو بکر و عمر و عثمان خلیفه شوند؟!!

حضرت علی(ع) فرمودند: تعجب است! تعجب بسیار از جاهلان این امت و گمراهان و راهنمایان و کشانندگان انان به آتش چرا که انان از پیامبر(ع) شنیدند که بارها فرمودند : (هیچ امتی امور خود را بدست کسی نمی سپارند که در میان ایشان داناتر از او باشد مگر انکه کارشان همچنان رو به سقوط می روند تا به انچه ترک کرده اند باز گردند) مردم قبل از من امور خود را به دست سه نفر سپردند که هیچ کدام از انان قرآن را جمع اوری نکرده بودند و نه ادعا داشت که به کتاب خدا و سنت پیامبرش علم دارد در حالیکه یقینا می دانستند که من داناترین انان به کتاب خدا و سنت پیامبرش و فقیه ترین و قرائت کننده ترین انها نسبت به کتاب خدا و بهترین قضاوت کننده به حکم خدا هستم و هیچ کدام از ان سه نفر سابقه نیک و تحمل سختیها با پیامبر (ع) را در همه جنگهایش نداشتند . انان بخاطر ترس و پستی و تمایل به زندگی نه تیری انداختند و نه نیزه ای زدند و نه شمشیری کشیدند .

 

    


اظهار شجاعتهای عمر در ایام صلح

حضرت علی (ع) فرمودند: بعضی از کسانی که تو و اصحابت -ای اشعث بن قیس- او را (عمر) فضیلت می دهید او فرار می کرد. نه تیری می انداخت و نه شمشیری و نه نیزه ای می زد. وقتی نوبت مرگ و درگیری می شد به گوشه ای پناه می برد و پنهان می شد و عذر می اورد و مانند گوسفند یک چشم خود را پنهان می کرد و در مقابل دست هیچ لمس کننده ای از خود دفاع نمی کرد

هر گاه با دشمن روبرو می شد فرار می کرد و از ترس و پستی پشت به دشمن می نمود و انگاه که وقت اسایش و تقسیم غنیمت بود سخن می راند همانطور که خداوند می فرماید (سوره احزاب.19.) (به زودی با زبانهای تیزی که از خیر بخل می ورزند با شما ملاقات می کنند)

او همیشه از پیامبر(ع)  برای گردن زدن مردی که ان حضرت قصد کشتن او را نداشت اجازه می خواست و ان حضرت به او اجازه نمی داد . روزی پیامبر(ع) به او نظر کرد در حالیکه اسلحه کامل  در غیر روز جنگ پوشیده بود انحضرت خندید و او را به کنیه خطاب کرد و فرمود (ای ابا فلان امروز روز توست)!!


اتمام حجت با سلام بعنوان ((امیرالموء منین))

پیامبر(ع) هشتاد نفر که چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بودند جمع کرد و این دو نفر هم در بین انان بودند و ان عده بعنوان ((امیرالمو منین )) بر من سلام کردند سپس فرمود ((من شما را شاهد میگیرم که علی برادر من و وزیرم  و وارث من و خلیفه ام  در امتم و وصی من در خاندانم و صاحب اختیار  هر مومنی بعد از من است به او گوش فرا دهید و او را اطاعت کنید )) در میان ان عده ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر سعدبن ابی وقاص و عبد الرحمان عوف و ابوعبید و سالم و معادبن جبل و عده ای از انصار بودند سپس فرمود ((من خدا را بر شما شاهد میگیرم)).


        

اعتراض و استهزای عمر در بیماری علی(ع)

عمر بود که همراه پیامبر(ع) و عده ای از اصحابش برای عیادت من آمدند . رفیقش ابوبکر با چشم به او اشاره کرد و برخاست و گفت : یا رسول الله تو درباره علی چیزهایی به ما سپرده بودی  ولی میبینم که به این مرض گرفتار شده است ! اگر از دنیا رفت به چه کسی رجوع کنیم؟

پیامبر(ع) فرمود :بنشین و این را سه مرتبه تکرار کرد. بعد رو به ان دو کرد و فرمود: باز هم چنین کنید! به خدا قسم او  در این بیماریش از دنیا نمی رود تا او را از غیض و غضب پر کنید و پیمان شکنی و ظلم بسیار بر او روا دارید و او را صابر و مقاوم بیابید . او نمی میرد تا از شما شرها و بدیهایی ببیند. او با شهادت و قتل از دنیا می رود.


اعتراض و انکار عمر در غدیر خم

عمر بود که در روز غدیر خم وقتی پیامبر (ع) مرا برای ولایت نصب کرد او و رفیقش ابوبکر با هم گفتگو کردند او گفت: در اینکه کار پسر عمویش را بالا ببرد  هیچ کوتاهی نمی کند و دیگری گفت : در اینکه بازوی پسر عمویش را بلند کند هیچ کوتاهی نمی کند.

همچنین در حالیکه من منصوب شده بودم  به رفیقش ابوبکر گفت: این کرامت بزرگی است ...  رفیقش با تندی به او نگاه کرد و گفت : نه به خدا قسم ابدا این سخن او را گوش نمی دهم و از او اطاعت نمی کنم ... سپس به او تکیه داد و با تکبر به راه افتادند و رفتند. خداوند هم درباره اش چنین نازل کرد"سوره قیامت آیات 31 تا 35" "نه تصدیق کرد و نه نماز خواند بلکه تکذیب کرد و پشت نمود .سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دوری از خیر دنیا برای او باد ! دوری از خیر اخرت برای تو باد!